من از دست غمات مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
انقد سخت نگیر
تو ام ی روز ی چیزی میشی
مایه اش فقط این ه ک جا این ک الان بشینی و دس بذاری زیر چونه ات و زل بزنی و بگی هیچ کاری ن میتونم ن میخوام ک بکنم ، تلاش کنی برا حتا مسخره ترین کارایی ک ب اجبار ب هر حال انجامشون میدی
و ن با آه و ناله
با دل مصمم و روی خوش
این طوری ه ک دنیات قشنگ میشه وگرن ته اش ک .. هه
•
یادم رف .. وقتی میخندی خیلی خوشگلتری .. :]
it hurts to face it
it hurts to hide
so turn my head off forever
مرا ، آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت
/مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطشهایت
مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم/
مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت
مرا رودی بدان و یاریام کن تا درآویزم/
به شوق جذبهوارت تا فرو ریزم به دریایت
•
گاهی همهی انگیزههات از درون و تلاشی ک براشون میکنن
مساوی میشه با همهی مانعهای بیرون و ایستادگیای ک میکنن
اینجاس ک دیگه هیچی فرقی نداره!
بیتفاوت میشی
و همهچیز ب نظرت یکسان میاد
خنثا میشن همهچیز باهم
و فقط تو میمونی ک حالا ی مرزی ؛
ی مرز خاکستری، بین سیاه و سفید
نمیتونی دست از تلاش بکشی، چون اون وقت مانع ها تسخیر ات میکنن
نمیتونی ام بیشتر تلاش کنی، چون نیرو و انگیزه ی کافی نداری
ی مرز خاکستری ک انگار از ازل تا ابد بین سفید و سیاه افتاده و هیچ وقت تکون نخورده، تکون نمیخوره..
شاید وقتاش رسیده ک ی تغییراتی بدیم
شاید وقتاش رسیده ک برگردیم سر جای واقعیمون
شاید برای رسیدن باید عقب بریم
•
گاهی اتفاق میافته ک انگار ی چیزی رو تو راه گم کردی
شاید لازم ه هر چی جلو رفتهبودی رو برگردی
و پیداش کنی..
هی میگی پاشو و بساز و ..
هه
تهاش تو فقط ی آشغالی!
حالا هی برو بساز